عاشکم بازی 2 عاشکم

سیلام الان که آپ میکنم انقد خستم که نگو چشام باز نمیشه

سانسور نوشت:یه اتفاقایی افتاده جیگیلی میدونه (داری که؟) قسمتای سانسور وبمو دوس دارم همه میمونن تو کفش

این از سانسورمون اما میرسیم به عنوان این پست چون بین منو هدای راسیتش دیشب یه اتفاقایی بینمون افتاد منم گفتم که تو آپم میذارم ایشون فرمودند!!:که پررو شدمو ازاونجایی که نور ممدیه(محمدی)هدی هنوز مونده و حجب و حیا دارن(اونم چه حجبو حیایی)یه قسمت خیلی ناچیزی از کاراشونو بگم سر در میارین چی میگم آرهههه کجا بودیم حواس واس آدم نمیذارن که رشته کلام از دستم در رف .....اه خلاصه کنم! قرار شد یه چیزاییو محرمانه بنویسم و اینم خاطره بشه

آخه میدونین چیه؟!اگه الان رمز نمیدادم به ادامه مطلب و تاکید میکردم حتما بخونید هیشکی نمیرف بخونه اما تا بخای رمز بدی همه مشتاق که خدایا چی میتونه تو محرمانه نوشته باشه دیدید وقتی فیلمی که میگن بالای ۱۸ سال ببینن هیشکی نمیبینه جز پایین ۱۸ ساله ها یا تو تلوزیون فیلم ترسناکی چیزی میذارن که همه چوچولوها بخابن بعد نشونش بدن میبینی همه خابن فقط بچه ها بیدارن تا خود صبحم شده میشینن که فیلمو از قلم نندازن

این مطلبم میذارم استفاده کنید:

انسان‌ها به شيوه هنديان بر سطح زمين راه مى‌روند.
با يک سبد در جلو و يک سبد در پشت.
در سبد جلو، صفات نيک خود را مى‌گذاريم.
در سبد پشتي، عيب‌هاى خود را نگه مى‌داريم.
به همين دليل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نيک خودمان را مى‌بيند و عيوب همسفرى که جلوى ما حرکت مى‌کند.
بدين گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مى‌کنيم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همين شيوه درباره ما مى‌انديشد.

خب خاهر جیگیلی بپر ادامه مطلب

ادامه نوشته

قاطی پاتی نوشت:...

سلام از ماست پس علیک سلام

فک کردی چی؟؟؟من کجام؟ بلهههههه اینجا .....(شهر خودمون) نزدیک اذان ظهر تو اتاقم کنار مامیو بابا مثلا اومدم فرجه بدرسم الحمدلله چه درسی میخونم انصافا تو فشارم!(آره جون خودم!از اونجایی که ما عمه هامونو دوس داریم نمیگیم جون عمه م)

وقتی از دانشگاه برمیگشتم دیدم از ۵ کیلومتری مونده به شهر خودمون گل بارونه تعجب کردم وقتی رسیدم تا پیاده شدم دیدم مامیو بابا یه آکواریوم آوردن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!این دیگه خییییلی تعجب داشت نه؟؟یادتونه تو پست قبلی گفتم ماهی برام ذبح کنید بله خودتون بقیه شو بگیرید

هی ماهیو قورباغه و ....بود که ذبح میشد

رسوندنم خونه دیدم آش نذریو.....خلاصه کلی بریزو بپاش ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چیه فک میکنید خاب میبینم

خب خدایش داشتم خاب میدیدم.....

واقعی نوشت:انقد داشمو بوسیدم که نگو دلم براش به اندازه سوراخ جوراب پای مورچه شده بود

مهمونی نوشت:دو شب اول مهمون اومد عموهای مکرمه!دیگههه با همسایمون زدیم طبیعتو  حال کردیم

دل نوشت:به هدی گفتم اینجا نمیشه قشنگ گف (الان هدی میگه: نه اینکه خیلی گفتی)

هدی نوشت:چی بگم!!نمیشه حرفامو تو کلمه بریزمو بگم میدونی چه حالی دارم؟مخصوصا شب اول که تو خونه خابیدم میفهمی؟؟؟؟من تورو......                  دلتنگامو چطو هضم کنم ها؟؟؟؟؟

دیروز نوشت:که سانسور میکنم هدی میدونه چی شده اضطراب خفم میکرداااا ولی هدی خوب جایی اس دادی حال کردم (داری که چی میگم؟)

غذا نوشت:وای که چه غذاهایی میخورم دیگه نمیگم اونور آبیا (دانشجوها) آب دهنشون.....منم بچه بودم ینی بچه تر که بودم دانشجو بودماااا عزیییییزم هدااااا جقله کوچولو موچولو فوکلی درساتو خوب بخون وسطای فرجه میام ازت امتحان شفاهی میگیرم

مخلصیم در بست

هدی

سلامممممممممممم

اشتباه نکنین من هدی ام.همون که لیلی همش می نوشت: هدی نوشت. واقعا اومدم خودم بنویسم.پنجشنبه لیلی رفت خونشون منم تنهای تنها شدم.راه به راه از بیکاری حوصلم سر میره درسم خدارو شکر که در کتابارو باز نکردم ببینم چی به چیه.

دیشب لیلی زنگید یه کوچولو حرفیدیم.خوشحال شدم ولی....

ولی بعدش یه اس داد که بدجور حالمو گرفت.خدارو شکر خاب بودم نخوندمش وگرنه تا صبح خابم نمیبرد. نمیدونم این بچه ها چرا این شکلین مشکلات کوچیک و خیلی بزرگ می کنن.... سوسولن دیگ بچه ام بچه های قدیممممممم.دوران ما کی این شکلی بود .

یه جک بگمو مرخص شم: غضنفر میره کوفه ضریح مختارو می گیره  میگه: دمت گرم عجب فیلمی بازی کردی

گفتم لیلی بخنده شاد شه بچم

خوشحال شدم فداتون. بای

آخرین پست از دانشکده

سلام فردا ایشاا...میرم دیار خودمون وای که حسابی نفس راحت میکشم آب زنید راه را حین که لیلی میرسد!!!!!!!!!!!

ولی خب از یه طرفم دلم برا بعضیا میتنگه .

اصن امروز یه جوریم  دلم برا دس پخت مامانم یه ذره س برا سربه سر داشم گذاشتن تنگه برا اتاقم که شبا با داش مهلبونم میخابم هیچ وقت نمیذاره زیاد بوسش کنم برا همین شبا قاچاقی میبوسمش دلم برا شب نشینیای خونوادگی تنگیده

قربونی نوشت:احیانا اگه برام گوسفندی گاوی !!!قربونی نکردید بهتون اجازه میدم ماهی ذبح کنید!!(خطاب به مامی و بابا)

 

شعر نوشت:حالت احساسی و شاعرانه بگیرید:

پیداست که دل کندن اگر آسان بود      فرهاد به جای بیستون دل میکند

این بیتو خیییییییلی دوس دارم

بای

دعوت نامه

سلام

هدی خانوم اینجاس بهش دعوت نامه میدم (رسما)که بیاد و آپ کنه ولی ایشون ناز میکنن الانم میگه ناز نمیکنم و مغز مبارکشون هنگیده و نمیتونه آپ کنه واقعا وضعش نگرون کنندس!!!!!(البت خدا نکنه)

ولی خب من خاستم کتبا بنویسم که نوشته باشم !!

دیگه مغز منم نمیکشه بنویسم ما رفتیم...

میگه نمینوشتی سنگین تر بود(ضایمون کرد)

همینجوری

سلام ممنون خوبم!!!!!!!!  شما خوبی؟

دلم بدجور خونه میخاد از طرفیم برم دلم برا هدی میتنگه

تیپ باربیش منو کشته!!!!نه اینکه خیییییییییلی اندام داره بسه دیگه چشش میزنید چشاتونم درویش کنید آخه بدجور غیرتیم قلب قره هم هستم

دلم واس محمدم یه ذره شده وای اینکه صبحا چشمو باز میکنم خابگاهو میبینم وای اون تختارو میبینم دیگه میخام بالا بیارم انقد خستم شاید بگم خندتون بگیره دلم حتی برا فرشم تنگ شده از یه ماه بیشتر پامونو همش رو سنگ میذاریم موکت نی که صخره س  موکتن موکتای قدیم!!!(هدی داری که چی میگم؟)

درد نوشت:پام خیییلی میدرده نمیدونم چشه آها از موکتاس

آرزو نوشت: کاش هدی همشهریم بود وای که چه خوب میشد ــ کاش بجای سنجابت بودم همیشه رو تختته میبینتت شبا ـ صبح ها که چشاتو باز میکنی

خاب نوشت:نه خاب نیس من تونستم روز شنبه خودم تهنایی ماکارونی بپزم مامی کجایی ببینی دخترت چه شاهکارا میکنه تبریک بگین . اوهوم

الان امتحان تربیت بدنی داشتم وای که چقد تنفرانگیزه این ورزشای سوسولی آخه خودم سوسول نیستم ورزش های سنگینم زیاد میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!چیکار کنیم ما اینیم دیگه(آره جون خودم)

دلم تحول هیجان میخاد شاید این پنجشنبه رفتم با بروبچ اردو    شایــــــــــد (شاید این جمعه بیاید)

خب دیگه زت زیاد

از کجا میفهمیم در سال 2011 هستیم

شاید واسه بعضیا تکراری باشه اما بهتره دوباره بهشون یه تلنگر بخوره.

تلنگر

1-یهو نگاه می کنی میبینی خانوادت 3 نفر بیشتر نیستن ولی 5 خط دارن.

2-واسه همکارت ایمیل می فرستی ، در حالی که پشت میز بغل دستی تو نیشسته.

3-رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر میرسه.

4-ماشینت رو جلوی در خونه پارک می کنی، بعدش با موبایلت زنگ می زنی خونه که بیان کمک و چیزایی رو که خریدی ببرن داخل.

5-هر آگهی تلوزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره.

6-وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک می کنی، استرس همه ی وجودت رو می گیره و با سرعت برمی گردی که موبایلت رو برداری بدون توجه به اینکه 20-30 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی.(مثه من واقعا بدون گوشیم نمیتونم بخابم هدی هم اینجوریه)

8-صبح ها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که می کنی ، سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیله و وبلاگو کامنتات.

9-الان در حالی که این مطلب رو می خونی، سرتو تکون میدیو میخندی.

10-اینقدر سرگرم خوندن این مطلب بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره ی 7 نداره!

11-الآن دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره ی 7 رو داشته یا نه؟!

12- و من مطمئنم اگه دوباره برگردی بالا حتما شماره ی 7 رو پیداش می کنی. به خاطر این که خوب بهش توجه نکردی.

13- دوباره برمی گردی بالا ولی شماره ی 7 رو پیدا نمی کنی. خب! من شوخی کردم. ولی نشون میده که تو، انسان عصر 20۱۱ به خودتم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور می کنی!

تحول نوشت:وای دیشب یه تحولی رو من ایجاد شد همراه با جیغ و دادو اشک و اضطرابو درد.بخاطر مسائل امنیتی از گفتنش معذوریم(دیشب هیچوقت هیچوقت از یادم نمیره)

هدی نوشت:دیشب چه باحال بود با هدی نیشستیم رو پله ها حرفیدیم راجبه یه چیزی که تا بحال به هیشکی نگفته بودم

با هدی  رفتیم .....گردی(این نقطه چینه چون باعثه سرافکندگیمه!!!!!!!!!! ننوشتم)حال داد

آخی وقتی اومدیم تو حیاط دانشکده یه اتفاق خییییییییییلی جالبو خنده دار افتاد شما همینجوری بخندید که من ضایع نشم ولی مطمئنم اگه اونجا بودید میخندیدید 

داش نوشت:دلم برا محمدم (بقول هدی: ممد)انقد تنگولیده که نگو (در ضمن ممد داشمه!!اون بار کامنت گذاشتین که ممد کیه)عجبا!

بعدشم که مخلص بعضیا هستم....    زت زیاد

دلم...

دلم بدجور گرفته....

الکی نوشت

سلام

چن روزه خاب میبینم از یه بلندی می افتم بعضی وقتا میبینم از یه ساختمون می افتم یه جای سرسبز یا دریا یا..... امشبم از تخت افتادم خوبه سرم نخورد جایی وگرنه شهید!! میشدماااا خیلی ترسیدم

هدی نوشت:با هدی الکی قهریدیم ببینم کی کم میاره عمرا من کم بیارم حالا ببین هدی خانوووم

امروز کلاس نمیرم حسش نیس

هوا نوشت:هوا خ سرده دیروز عالی بود با عاشکم رفتیم بستنی زدیم تو رگ

پری روزم با هدی رفتیم بیرون اولش خ بارون میومد بعدش هوا عالی شد خابگاه ۱ هم رفتیم از همین صفحه مجازی میبوسمش راستی میشه از اینجا کسیو بوسید؟!!!!! اگه نمیشه هدی خانوم برو عقب نمیبوسمت (ضایع شدی آخیییی )جوجه فوکلی بامن لج بازی میکنه نمیتونم از پس یه بچه کوچولو بر بیام

صدای چشمانت تا دلم میآید دلم پر شده از هوای تو......

خاطره نوشت:دیروز با سهیلا رفتیم پشت دانشکده هیشکی نبود وای انقد داد زدیم گلوم پاره شد یه کلاغه مرده بود(خدا رفتگان شمام بیامرزه)یه فاتحه ای خوندیم سهیلا گرفته دستش میترسوندنم کلی دویدم بالاخره رفتیم خابگاه دم در نگهبانه شاکی واستاده نیگام میکنه میگه  خانم مهندس اسم شریف؟ میگم ط هستم میگه:خوش گذشت تخلیه انرژی کردین ؟گفتم الانه که کارت دانشجویی ازم بخاد و گیر بیفتیم خلاصه با شیرین زبونیای سهیلا در رفتیم بچه(نگهبانه)فک میکرد باهامون هم سنه میخاس آب بازیم بکنه!!! چ چ چ واقعا میخاس خیسمون کنه ها نگهبانن نگهبانای قدیم!!!! والا

خنده نوشت:حیف نمیتونم اینجا بگم با مامی پشت تلفن یه اداهایی درآوردیم اتاقمون از خنده ترکید نمیگم چی شد بمون تو کفش  ........................................اصرار نکن نمیگم................پاچمو ول کن ............................................یادتون باشه مومن زیاد اصرار نمیکنه!!!!

زت زیاد                                     قلبونتون بلم